تعداد بازدید 369
|
نویسنده |
پیام |
saeideh2smd
کاربر انجمن
ارسالها : 24
عضویت: 1 /3 /1391
محل زندگی: تهران
تشکرها : 4
تشکر شده : 20
|
تنهایی...
هنوز
گرمای دستاتو احساس می کنم ، دستایی که روزگاری در دستانم می فشردم ،
افسوس که روزگار طاقت خوشبختی مارو نداشت.....رویای باتوبودن مثل فیلمی در
ذهنم می گذره ، کاش هیچ وقت نگام نمی کردی تا سرنوشت ما به جدایی محکوم نمی
شد........کاش دستامو نمی گرفتی ، تا مجبور بشی با من همراه شی.. کاش هیچ
وقت از اون خیابون لعنتی رد نمی شدیم که الان تو نباشی..... صدای
بوق ماشین بدبختی هام هنوز تو گوشمه کاش سپر من نمی شدی !!!! تنها صحنه ای
که یادم میاد اینه بعداز صدای هولناکی روی زمین افتادی ! هر چی با فریاد و
نعره صدات کردم پاشو ف داره دیر می شه لعنتی پاشو ، با سکوتت زجرم
دادی..... هی گفتم بی وفا این رسم عاشقی که می گفتی نبود،بود؟؟؟ پاشو
ثابت کن، پاشو بگو که دیگه تنهام نمی ذاری پاشو پاشو.......... کاش بودی و
میدیدی که بعد از تو مثل دیوونه های آواره ام ، اگه رفتی چرا حس میکنم
پیشمی هان؟ چرا رفتنتو باور ندارم؟ زیر بارون گریه می کنم تا هیچ کس اشکای
تنهاییمو نبینه!!! من دیگه کم آوردم ، هیچ چیزی بعد رفتنت کمکم نمی کنه
.... می ترسم، از تنهایی های تکراری هر روزم ، می ترسم ، از اینکه دیگه
وجودتتو حس نکنم ، می ترسم ، از حقیقت تلخ زندگیم..... آری من از رویاهای
پراکنده ام در زمانی یاد میکنم که انگار کنارم بودی و دلم برای تو
نامهربان نه مثل همیشه بلکه بیشتر از همیشه تنگ می شود..... خدایا!!من نمی
خوام بمونم ، منو ببر پیش همون رفیق نیمه راه زندگیم،خدایا...... هنوز
جمله اش تمام نشده بود که دوباره صدای هولناکی پیچید ، آری آنقدر مست رویای
عشقش بود که متوجه نشد مدتی در خیابان قدم می زند.... او هم رفت ، رفت تا
بار دیگر گرمای دست معشوقش را لمس کند برای
همیشه.......
امضای کاربر : بَــعد از تـــو جـــَواب هـَمــه دوســـتت دارَم هــــا
مــِـــرســـے شُـــد ...
|
|
سه شنبه 09 خرداد 1391 - 12:27 |
|
تشکر شده: |
|
|
تشکر شده: |
2 کاربر از saeideh2smd به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
najafi & fateme & |
|
najafi
کاربر انجمن
ارسالها : 48
عضویت: 29 /2 /1391
محل زندگی: گیلان
سن: 27
شناسه یاهو: najafi_m64
تشکرها : 83
تشکر شده : 51
|
پاسخ : 1 RE تنهایی...
درود بر شما .
یک بار دیگه قلم تواناتونو نشون دادین
لذت بردم از داستانتون.
ممنون
امضای کاربر : و صد افسوس، چه با فاصله بیدار شدی...
|
|
سه شنبه 09 خرداد 1391 - 15:18 |
|
fateme
کاربر انجمن
ارسالها : 35
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: زابل
سن: 21
تشکرها : 15
تشکر شده : 24
|
پاسخ : 2 RE تنهایی...
چقد غم انگيز بود
|
|
چهارشنبه 10 خرداد 1391 - 19:04 |
|
saeideh2smd
کاربر انجمن
ارسالها : 24
عضویت: 1 /3 /1391
محل زندگی: تهران
تشکرها : 4
تشکر شده : 20
|
پاسخ : 3 RE تنهایی...
ممنونم!
نظر لطفتونه!
امضای کاربر : بَــعد از تـــو جـــَواب هـَمــه دوســـتت دارَم هــــا
مــِـــرســـے شُـــد ...
|
|
پنجشنبه 11 خرداد 1391 - 12:22 |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.