تعداد بازدید 74
|
نویسنده |
پیام |
rezaabedi_80
کاربر انجمن
ارسالها : 1
عضویت: 29 /5 /1400
محل زندگی: کرمان
سن: 20
|
حماسه مظلومیت
با اذن رسول الله و حیدر کرار
آغاز کنم شعری را من به تو گفتار
با ظلم و ستم،مظلومیت،جبهه و ایثار
با نامردی و مردانگی ، جناح پیکار
ناتوانم، محدود،چگونه آن جاوید را
آن سر بریده و تنهاییِ خورشید را
همه هفتاد و دو تن خاموشی امید را
آورم در این شعر با شدت و تشدید را
خشک شد آب فرات در لحظه ای در آن کمین
یک طرف شش ماهه، یک طرف صحرا نشین
اشک آسمان و زمین زین واقعه جاری ازین
تاکه شد فرات،فرات با خون و اشک این زمین
تا به حال شده کسی دستی به گُل هایت بَرَد
چادران و کفش ها، جامه ز سر ها بکند
خیمه آتش بزند ،گوش و گوشواره برد
چوب خیزران و سیلی به لبانت بزند
عمه جان تو رو خدا نرو به سوی میدان
اون حسین است،غیور است،غریب و مهمان
خوش ندارد که ببیند خواهرش را گریان
وای من رگ ها کند به زیر خنجر شریان
نا نجیب نکش دگر نمی برد آن،. رگ را
جای بوسه ی پیمبر جای صد گلبرگ را
کو کجاست عباس جان بیا بِبَر آن سگ را
می کشد خنجر خود به روی صد گلبرگ را
اهل بیت سیراب است بیا دگر عباس جان یاورت تنها است بیا دگر عباس جان
بکن هل من ناصر، به ینصرنی، جبران
ای که دستت دریاست،خودت به او برگردان
یا حسین و یا علی و یا قمر ، یا اکبر
یا رقیه ، یا سکينه ، یا علیِ اصغر
نفسم خشک شد و تمام شده این جوهر
عابدم،حلقه به گوش،حلقه به گوشِ سرور
رضا عابدی (عابد عشاق)
|
|
جمعه 29 مرداد 1400 - 13:48 |
|
تشکر شده: |
|
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.